بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 354617
کل یادداشتها ها : 158
دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟ / چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟ / بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟ / شرمنده زلعل لب عطشان حسین است دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش / یعنی که خدا هم عزادار حسین است
نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سر به در می آرد،
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانه به گل،
پای فواره ی جاوید اساطیر زمان می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست